علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

و اما این مدت که نبودیم....

سلام علی عزیزم مدتییه که نبودم و برات ننوشتم شاید به خاطر مشغله های زیادی که داشتیم و اتفاقات خوب و بدی که افتاده و صد البته شیطونی هایی که شما گل پسرم میکنی و مامانی هم بیکار نمیشه... و اما اندر احوالات این چند روز ... شب عید فطر که نورآباد بودیم و بابایی پیشمون نبود سر سفره افطار بودیم که بابایی مهربون بی خبر یه دفعه ای وارد شد و همه رو سورپرایز و البته خیلی خیلی خوشحال کرد ... شب بعدشم عروسی عمه مریم دختر عموی بابایی بود و همگی رفتیم و خوش گذشت و جالب این بود که چون دو تا زوج بودند یعنی دو تا داداش باهم عروسی گرفته بودند برامون تازگی داشت و جذاب بود...ایشالا که خوشبخت شن البته عمه مریم  خوشکلتر از اون یکی عروس بود هااااا...
17 مهر 1391

دیگه مامانی بزرگ شدم...

سلام پسر عزیزم دو هفته ای میشه که دیگه پوشک نمیشی و راحت و آزاد برای خودت صفا میکنی... بعد از دو سالگیت کم کم تو خونه پوشک نمیشدی و فقط تو مهد و بیرون از خونه پوشک میشدی آخه گلم زیاد عادت نکرده بودی و بعضی وقتا شلوارتو خیس میکردی ... تا اینکه تو سن دو سال و دو ماهگی دیگه تو مهد هم پوشک نشدی و گل پسر مامان دیگه عادت کرد و به مامان خبر مییداد و به قول خودت که با خنده میگی " مامان زهرا جیش دارم " .... آره پسر مامان دیگه داره بزرگ میشه و واسه خودش مردی شده ... آفرین به این مرد کوچولوی مامان و بابا...که این روزا خیلی خیلی شیطون و بلا شده ....   ...
17 مهر 1391
1